قيمتش چند؟
مهرداد احمدي شيخاني
به يكي از آشنايان ملكي به ارث رسيده كه با دو تن ديگر آن را شريك هستند. ساختماني قديمي است كه به خرج افتاده و از هر طرف كه ميگيرند، يك طرف ديگرش به خرج ميافتد و هر روز براي ساكنينش كه اين سه تن با خانوادههايشان باشند، دردسر تازهاي درست ميكند. از همان اول كه ملك به اين سه نفر رسيد، قصد فروشش را داشتند ولي كسي به قيمت آن را نميخريد و در اين شرايط نامتعادل بازار مسكن، مشتري پيدا نشد. هر كدام از اين سه نفر در مورد اين ملك نظري دارد. يكي ميگويد به هر قيمتي كه ميخرند، بفروشيم و هر كدام پولمان رابرداريم و برويم هر طرفي كه خواستيم يك آپارتمان نوساز بگيريم. اما دو نفر ديگر ميگويند اينطور آتش زدن به مال، يك ضرر هنگفت است و راضي نميشوند. يكي ديگر ميگويد خانه را براي ساخت با يك نفر مشاركت كنيم و منفعت بيشتري ببريم كه آن دو ديگر ميگويد اين يعني بين 3 تا 4 سال اجارهنشيني و دو، سه بار اسبابكشي و كلي دردسر ديگر كه ممكن است پيش بيايد و مثلا شريك ساخت، وسط كار همه چيز را رها كند و غيره. آن سومي هم ميگويد كجا برويم بهتر از اينجا كه هم هر طبقه وسيع و جادار و آفتابگير است و هم باغچه داريم و هم محله خوبي است. خلاصه چند سال است كه وضعيت همين مانده و البته ناسازگاري بينشان هم بيشتر شده. من كه اين مدت از دور و نزديك شاهد ماجرا بودم بارها با خودم فكر كردم كه اين موضوع، چقدر شبيه اتفاقاتي است كه هر روز با آن درگيريم. اينكه براي تصميم در موضوعات مختلف، چقدر عوامل ريز و درشت دركارند و اموري كه در ابتدا بسيار ساده به نظر ميرسند، ميتوانند در عمل چقدر پيچيده باشند. انگار همه چيز همين طور است. از تحصيل و ازدواج و شغل و دوستي بگير تا هر چيز ديگري كه تصور بكنيد. انگار همه چيز همين وضعيت را دارد و هر كداممان ميتوانيم موارد بسياري كه خود درگيرش بوديم مثال بزنيم كه قبل از ورود به آن چه تصوري داشتيم و بعد از درگير شدن در آن تازه فهميديم كه به چه چاه عميقي افتادهايم و بارها با خود گفتهايم كاش هيچ وقت درگير چنين ماجرايي نشده و به آن وارد نميشديم. اما عجيب است كه با چنين تجربياتي كه همه كم و بيش از سر گذراندهايم، وقتي به موضوع اداره كشور ميرسيم، موضوع به نظرمان بسيار ساده ميرسد و تصور ميكنيم همه چيز فقط موكول به اراده افراد است و كافي است اراده كنند تا بشود و حتي با وجود اينكه بلاي 8 سال شعار «ما ميتوانيم» را با نابودي 800 ميليارد دلار نفتي در مقابل هيچ به چشم ديدهايم، هنوز بسياري موضوع را در اين ميبينند كه اگر اين برود و آن بيايد مساله حل است. انگار جهان از جنس خمير است و فقط منتظر تا يك نفر بيايد آن را ورز دهد و به هر شكلي كه خواست دربياورد. اين نگاه فقط اختصاص به مردم عادي ندارد كه حتي در اقشار نخبه با درجه تحصيلات بسيار بالا هم ميتوان آن را ديد كه گمان ميكنند همه چيز در اراده يك نفر متمركز است و همين كه او نباشد و يكي ديگر باشد، گل و بلبل ميشود و با اينكه بارها خلاف آن را ديدهاند، باز هم بر اين عقيده پاي ميفشرند كه اين برود و آن بيايد، گلستان ميشود. همين الان در آستانه انتخابات پيش رو هم همين را ميبينيم كه به ناگهان يك سري اسم ريز و درشت مطرح ميشود كه چه نشستهايد، همين الان است كه اين ميآيد و شقالقمر ميكند و كن فيكون ميشود. اما دريغ از اينكه بگويند اين گلستاني كه قرار است برويد، چگونه و با چه هزينهاي ساخته خواهد شد؟ يعني قرار است در مقابل آنچه به دست ميآوريم، چه از دست بدهيم؟ آيا مفت و بيهزينه اين اتفاق رخ خواهد داد؟ وقتي حتي براي خريد يك كيلو پنير بايد مثلا 50 هزار تومان بدهيم، اين گلستاني كه وعدهاش را ميدهند، چقدر خرج برميدارد؟ درست مانند همان ملك اول يادداشت، قرار است چه بدهيم و چه بگيريم؟ مگر ميشود كه هيچ چيزي نداد و همه چيز گرفت؟ آيا نبايد اول بدانيم در مقابل آنچه قرار است به دست بياوريم، چه از دست ميدهيم كه بتوانيم تصميم عاقلانه بگيريم؟ اگر قرار است هزينه از جيب ما پرداخت شود، قطعا بايد بدانيم قيمتش چند است. 800 ميليارد دلار ديگر؟